گنجشک به خدا گفت:
لانه ی کوچکی داشتم ارامگاه خستگیم
سر پناه بی کسیم
طوفان تو ان را از من گرفت . کجای دنیا ی تو را گرفته بود ؟؟؟
خدا گفت :
ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند انگاه تو از کمین مار پر گشودی !!! چه بسیار
بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی.
|